ما دنیا را به جایی بهتری برای زندگی تبدیل کردیم
ايالات متحده امريکا بهتنهايي سالانه هزار تن يونوليت توليد ميکند که نه قابل استفاده مجدد است و نه قابل بازيافت، فقط به حجم زبالههاي روي کره زمين اضافه ميکند. در اين سخنراني تد، اشتون کوفر (Ashton Cofer) ميگويد که چطور توانسته با تعدادي از نوجوانان همسن و سالش يک تيم تحقيقاتي راه بيندازد و راهي براي استفاده مجدد از اين يونوليتها استفاده کند.
يک روز يکشنبه کاملا معمولي بود. پدرم توي حياط چمنها را ميزد و مادرم در طبقه بالا لباسهاي شستهشده را تا ميکرد. خواهرم توي اتاقش بود و تکاليف مدرسهاش را انجام ميداد و من هم داشتم توي زيرزمين بازي ميکردم. وقتي به طبقه بالا رفتم تا براي خودم يک ليوان آبميوه بريزم، نگاهم از پنجره به بيرون افتاد و فهميدم کاري بوده که من بايد آن را انجام ميدادم و اين چيزي بود که آن بيرون ديدم. نه، اين شام يکشنبه ما نبود که آنجا روي آتش در حال سوختن بود، بلکه اين پروژه علمي من بود. شعلهها بلند و بلندتر ميشدند و دود همهجا را پر کرده بود و به نظر ميرسيد که بالکن چوبي ما آتش گرفته است. فورا شروع به داد زدن کردم. مادرم وحشت کرده بود و پدرم داشت اينطرف و آنطرف ميدويد تا آتش را خاموش کند و خواهرم هم با اسنپچت از اين ماجرا فيلم ميگرفت.
و اين لحظه شروع پروژه علمي من بود. تيم ما از من و سه دانشآموز ديگر تشکيل شده بود که امروز در اين جمع حضور دارند. ما با تيمهاي ديگري در ليگ «فرست لگو» رقابت ميکرديم که يکجور مسابقه روباتيک با لگو براي بچههاست. البته علاوه بر بازي روباتيک، ما روي پروژههاي علمي ديگري هم کار ميکرديم و ايدهاي که کل اين پروژه بر مبناي آن شکل گرفته بود، براساس سفري که دو تا از همتيميهايم چند ماه قبل به امريکاي مرکزي رفته بودند، به وجود آمده بود. آنها در سواحل امريکاي مرکزي با کلي يونوليت يا همان پلياستايرن انبساطي مواجه شده بودند و وقتي برگشتند، درباره اين ماجرا با ما حرف زدند. اينجوري بود که با خودمان فکر کرديم همه ما در طول روز به شکلهاي مختلف با يونوليت مواجه ميشويم. يک تلويزيون الايدي جديد خريديد؟ در نهايت بايد تکههاي بزرگ يونوليت را که از خود تلويزيون هم بزرگتر است، دور بريزيد. ميخواهيد يک ليوان قهوه بنوشيد؟ خب اين ليوانهاي يونوليتي کمکم روي هم جمع ميشوند. همه اين وسايل يکبارمصرف بعد از استفاده کجا ميروند؟ از آنجا که هيچ روشي براي استفاده مجدد از يونوليت وجود ندارد، همه آنها به محل دفن زبالهها منتقل يا در اقيانوس يا سواحل دوردست، ريخته ميشوند. در طي بيش از پانصد سال، ايالات متحده امريکا بهتنهايي مسئول توليد بيش از 907 ميليون تن يونوليت به صورت سالانه است که حدود 25 درصد از حجم محلهاي دفن زباله را پر ميکنند.
چرا ما با چنين انباشتي از يونوليتهاي دورريختهشده مواجه هستيم؟ چرا نميتوانيم يونوليت را مثل خيلي از انواع پلاستيک بازيافت کنيم؟ علتش خيلي ساده است؛ يونوليتهاي بازيافتي نهتنها خيلي گران تمام ميشوند، بلکه آلوده هستند و به همين خاطر در بازار تقاضاي اندکي براي يونوليت بازيافتي وجود دارد و به همين خاطر است که يونوليت مادهاي غيرقابلبازيافت يا تجديدناپذير محسوب ميشود. بازيافت يونوليت نهتنها از نظر اقتصادي بهصرفه نيست، بلکه بادوام هم نيست و در بسياري از ايالات امريکا قانوني وجود دارد که براساس آن توليد محصولات حاوي پلياستايرن ممنوع شده است. اين محصولات شامل ظروف يکبارمصرف، بستهبندي بادام زميني، بعضي از انواع ظرفهاي غذا و حتي بعضي اسباببازيهاست که معمولا بچهها در ساحل با آن بازي ميکنند؛ يعني همه محصولاتي که در جامعه امروزي ما پرفايدهاند. در حال حاضر در فرانسه اين ممنوعيت شامل ظروف غذاي حاوي پلياستايرن است. چه ميشود اگر ما بتوانيم به استفاده از يونوليت ادامه بدهيم و از ارزان بودن، خاصيت عايقکنندگي آن و قابليت عالي که براي استفاده در صنايع بستهبندي دارد استفاده کنيم، بدون اينکه در معرض پيامدهاي استفاده نکردن از آن قرار بگيريم؟ چه ميشود اگر ما بتوانيم يونوليت را به چيزي که واقعا برايمان سودمند است تبديل کنيم؟ چه ميشود اگر ما بتوانيم ناممکن را ممکن کنيم؟
فرضيهاي که ما داشتيم اين بود که ميتوانيم کربن موجود در استايروفم را به کربن فعال تبديل کنيم که تقريبا براي ساخت هر نوع فيلتر آب لازم است، زيرا کربن فعالشده به دليل داشتن خلل و فرجهاي خيلي ريز ميتواند آلايندههاي موجود در آب يا حتي هوا را بگيرد و آن را تصفيه کند. بر همين اساس ما شروع به انجام يکسري آزمايش حرارتي کرديم و متاسفانه بارها شکست خورديم و هيچکدام از روشهايمان کارساز نشد. علاوه بر اينکه کبابپز پدرم در آتش سوخت، خيلي از نمونههاي اوليهاي که ساخته بوديم هم دود شد و به هوا رفت يا داخل کورههاي بسيار گرانقيمت منفجر شد و چيزي که برايمان باقي ماند، فقط يک ظرف غذاي چسبناک بود. ما از اين شکستها ناراحت بوديم و تقريبا قانع شده بوديم که ديگر به اين کار ادامه ندهيم. پس چرا باز هم به سعي و تلاشمان ادامه داديم، در حالي که همه بزرگترها ميگفتند که اين کار غيرممکن است؟ شايد چون ما بچه هستيم و چيزي بهتر از اين بلد نيستيم. اما واقعيت اين است که ما به سعي و تلاشمان ادامه داديم چون با خودمان فکر ميکرديم هنوز ميتوانيم اين کار را انجام بدهيم. ما ميدانستيم اگر موفق به انجام اين کار بشويم، نهتنها ميتوانيم کمک بزرگي به حفاظت از محيطزيست بکنيم، بلکه قادر خواهيم بود دنيا را به جاي بهتري براي زندگي کردن تبديل کنيم. پس به کوششهايمان ادامه داديم و باز هم شکست خورديم و باز سعي کرديم و باز شکست خورديم و تقريبا داشتيم منصرف ميشديم که اين اتفاق افتاد. دماي مناسب در کنار زمان و مواد شيميايي درست باعث شد که ما در نهايت به يک نتيجه موفقيتآميز از آزمايشهايمان برسيم. نتيجهاي که ما به آن رسيديم نشان ميداد که ميتوانيم کربن فعال را از يونوليتهايي که دور ريخته شدهاند، استخراج کنيم. در آن لحظه چيزي که تا پيش از اين محال به نظر ميرسيد، ممکن شده بود و اين نشان ميداد که اگرچه ما در ابتداي راه خيلي شکست خورده بوديم، اما توانسته بوديم تاب بياوريم تا در نهايت به نتيجه برسيم. درواقع ما نهتنها توانسته بوديم کربن فعال را براي ساخت فيلترهاي آب استخراج کنيم، بلکه موفق شده بوديم مقدار يونوليتهايي را که دور ريخته ميشوند نيز کاهش بدهيم؛ حل کردن دو مشکل بينالمللي فقط با يک راهحل.
از آن به بعد مدام تشويق ميشديم که پروژههاي بيشتري را شروع کنيم و آزمايشهاي بيشتري براي رسيدن به اثربخشي بالاتر انجام بدهيم و راهحلهايمان را در دنياي واقعي امتحان کنيم. سپس براي دريافت حمايت مالي دست به کار شديم و مورد حمايت انجمن
eCYBERMISSION STEM قرار گرفتيم.
همچنين در کنفرانسFIRST Global Innovation Awards نيز شرکت کرديم و سازمانXPRIZE از ما حمايت کرد. علاوه بر اين ما توانستيم جايزهScientific American Innovator Award را در بخش Google Science Fair بگيريم. با استفاده از اين حمايتهاي مالي بود که ما توانستيم فرايند ثبت اختراع را طي و براي ادامه پروژهمان برنامهريزي کنيم. با وجود اينکه همهچيز با سوزاندن کبابپز پدرم شروع شده بود و چندين بار هم شکست خوريم و تقريبا داشتيم از ادامه کار انصراف ميداديم، اما الان وقتي به عقب نگاه ميکنيم ميبينيم که ارزشش را دارد. ما با مشکلي مواجه شديم که خيليها ميگفتند حل کردنش محال است، اما ما آن را ممکن کرديم و وقتي که در ظاهر هيچکدام از کارهايمان بهدرستي پيش نميرفت، به تلاشمان ادامه داديم و اصرار کرديم و ياد گرفتيم که موفقيت بدون کمي شکست يا شکستهاي زياد ممکن نيست. پس اگر در آينده کبابپزتان آتش گرفت، لازم نيست وحشت کنيد، چون نميدانيد که آن موقع چه ايدهاي ممکن است به ذهنتان خطور کند.
منبع: مجله دانش بنیان
ارسال به دوستان